از خُم رسیده مژده که جشن ولایت است
لبریز خم ز باده لطف و عنایت است
خُمِ خانه ولایت مولا گشوده شد
ساقى ز جاى خیز که وقت سقایت است
در صحنه غدیر به فرمان کبریا
در اهتراز پرچم شاه ولایت است
آرى علىّ، پسر عمّ و داماد مصطفى
شایسته ولایت و امر وصایت است
زان چشمه زلال که جوشید در غدیر
اءنهار معرفت همه جا در سرایت است
گفتار او شکوفه باغ فضیلت است
رخسار او طلیعه صبح هدایت است
از زهد و جود و فضل و جوانمردى علىّ
در صفحه وجود هزاران حکایت است
اسلام آبرو ز دم ذوالفقار یافت
دین را نشان نصر درخشان ، ولایت است